سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Abrash
  کوتاه نوشته ها یادداشت های وبلاگ
  • مانی غریبی ( دوشنبه 87/6/11 :: ساعت 2:34 عصر)

    انتظار تیرگی غم بلاتکلیفی ...

    اصلا نمیدونم این روزا برام چه رنگین ... یه خورده رنگش روشن میشه ولی خیلی زود دوباره تیره میشه ...
    بیشتر از شادیهاش غماش به چشمم میاد..
    از بس تیرگی ها زیاد شدن احساس سرما میکنم..
    چند روزیه که فرصت خنده رُ ازم گرفته ... حتی قدرت فکر کردنم رو هم ازم گرفته...
    تا حالا اینجوریشو تجربه نکرده بودم ... خیلی برام سخته ... خیلی
    نباید اینجوری میشد ولی خب شد...
    تقدیر هرچی باشه همونجوری میشه ... بعضی وقتا لازمه ... همیشه همه چی اونجوری که آدم فکر میکنه پیش نمیره ...
    باید دعا کنم:

    خدایا حداقل آخرش خوب تموم شه .. آخرش تیره و غمگین نباشه ... امیدوارم به تحمل کردنش بیرزه.. بازم خودت کمکم کن، مث همیشه





    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    نقطه سرخط یا شایدم ، ته خط
    چرا رکسانا صابری آزاد شد؟!!
    روزی آمدیم ، روزی خواهیم رفت
    بارش برف در 11 امین روز بهار
    کامنت پرمغز یه دوست بی مخ :D
    قلب شکسته
    بهار را بیمار و زخم خورده به شهرمان آوردند
    سال 87 چگونه گذشت؟
    پراید یا کمری مولانا در بودجه 88 تصویب شد
    وبلاگ تعطیل
    تقارن دو زیبایی
    فصل هزار، یک رنگی
    رزمنده هایی که به جبهه رفتن
    کوته نوشتها
    هفته ی نگاه های جدید
    [عناوین آرشیوشده]